نگهبان چهار راه،
ّّبیداری شب گذشته را،
آسوده در میانه ی میدان،
به خواب رفته است.
و چراغ،
در حالت احتیاط،
زرد مانده است ...
اینجا،
در این تلاطم پر دود،
ما عابران پیاده،
جواز عبور را،
با گام استوار خویش،
رقم می زنیم ...
گامی که،
گرچه بر سپید و سیاه،
ولی
رو به جلو،
رو به عبور می نهیم.
!!
''ناراحت کننده ترین بخش مراسم تدفین،
رستورانه!''
خیلی جالب بود...
سلام. ممنون از انیمشن که دادی!
راستی کاش اینجا هم پلیس هاش بیدار بودنند و عابرا عبور می کردنند. کاش چراغ قرمز ها دست اونا نبود! کاش...
بغض یی که نه فرو میرود
و نه می شکندآسان
مانده ست
چون یلدایِ سردِ سکوت
بر پیکرِ آسمان
ستارگان به قهر رفته اند
تو گوئی چون من سوگوارند
ناگفته نماند
به حسرت و در اندیشه ی شقایقها
یخ زده ست فریاد ، فریاد … ها
و من
بی بهار چشمانت
سرما زده ی
سپیدای بلند زمستان …
بابا یکم سیاسی... ۱۶ آذرها!