گفتند:
 -آنک بهار!
 خندیدیم.
 گونه بر بوسه سپردیم و جامه بر تن نو کردیم...
 آویز روزشمار را رقمی افزودیم
            و نیز عمر از کف شده را ...
کسی ولی آیا در آن خانه کاهگلی نیز باور می کند که بهار آمده باشد،
آنجا که درخت گوشه حیاط هم از ترس آنکه مبادا کودکی یتیم،بهار را بفهد،امسال را شکوفه نداد...

؟!