در را ببند.
میخواهم سکوت کنم،
البته نه ازآن سکوتهایی که پشت بند اش فرزند نامشروع ِ!درونم،
زبان باز کند و معجزه راه بیندازد...
نه!
میخواهم آنقدر سکوت کنم تا سحر برود گل بچیند و برگردد.
میخواهم آنقدر سکوت کنم که بروی و بروی و بروی تا به جایی برسی که دیگر نبینمت، که هیچکس نبیندت.
میخواهم آنقدر سکوت کنم که سردردهایم تمام شوند و دیگر هذیان نگویم.
خیلی طول نمیکشد؛
تا تو بروی و برنگردی، همه چیز درست میشود...
راست میگفتند: تو هم از ما نبودی.
و صد البته، به درک!
سلام اکیم
خوبی
واقعا مطالبت زیباو جذابه
من که معمولا وبلاگ ها رو می ذارم آفلاین بخونم رو مجبور کرد آنلاین مطالبت رو بخونم
در ضمن تصاویری که استفاده کردی هم خیلی تو کار هستن
مرسی
iCeMaN
سلام تبریک میگم خیلی قشنگ بود وبلاگت زیباست مطالبات عالی به ما هم سر بزنید خوشحال میشام