کارش این بود که از صبح تا شب... و شب تا صبح.... رو زمین بگرده٬ اشکای خدا رو جمع کنه.. بعدش بره دشتش٬ گلای سرخش رو اشک خدا بده، تا فردا برای دور شدن از دشتش، بهونه ای داشته باشه ...
مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
مگه حتما بهونه لازمه؟
کار من شده سخت گرفتن ..... ماندن ..... نرفتن و نرسیدن...
راست میگفت .....
زندگی شاید همین باشد
زیباستی عزیز
مسافری هستم به مقصد بهشت َ در این سفر به دنبال هم راهی میگردم که همسفر م باشد . همسفری متفاوت از دیگران با تفکر بالا و اهل علم و دانش با کوله باری از معرفت که همراهی ام کند شاید در این سرزمین یافتم