آن قدر آرزو ندارم،
که شمعهای شما،
کِی تاب این همه دمیدن را؟
زندگی،
با این همه ،
11/4 ،
گیرم چند عمر دیگر هم پر
خوش بینانه هم که نگاه کنم ،
یک آن،
رگهی سفید بین موها
که ندارم هنوز،
برپیشانی،
می دمد
آنقدر آرزو ندارم ...
پ.ن:یه ۴ بهمن ِ ۲۳ ام!
در غربت مزار خودم گریه ام گرفت
از زخم ریشه دار خودم گریه ام گرفت
وقتی که پرده پرده دلم را نواختم
از ناله سه تار خودم گریه ام گرفت
پائیز میخزد و تو لبخند میزنی
اما من از بهار خودم گریه ام گرفت
یک تکه آفتاب برایم بیاورید
از آسمان تار خودم گریه ام گرفت
سلام
پنج شنبه منتظرم .آخه تولدم .
سلام دوست عزیز!
وبلاگ خوب و جالبی داری... خوب و باحال می نویسی... امیدوارم موفق باشی... اکه وقت کردی حتما به وبلاگ منم سر بزن و نظر بده تا مطمئن بشم اومدی... به امید دوستی های بیشتر...احمدرضا