[]تو بشین و هی برای خودت شعر بساز،از عشق،از لب،از پنجره،حسرت،وقت تنهایی،قدم سبز صنوبر،از آبی،از دریا،ساحل،باغ بلور،...
تو برای زیر یک سقف ماندن،هجران و شقایق شعر بساز.
[]مرد به خانه برگشت.ساعت 11 شب.نمی تونست بخوابه.جیبش به مغزش سنگینی می کرد.یه کاغذ مچاله شده.از فردا دیگه سر کار نمی ره.نباید.نمی تونه.
[]دختر توی خیابون گیج می زنه.هر روز به امید استخدام..آگهی،امید..."اگه ماهی 60 تومن بهم بدن..."
یه روز هم شهر،توی سرش منفجر شد!
آقا،اندامش رو خواسته بود،برای تکرار،ماهی 60 تومن...
[]تو برای خودت شعر بساز که نامه دیر رسیده.که فانوسی در شب روشنه و دشت ونسیم و...
که خزان محبت و پیله درد،غمزه و هجران وناز ونیاز ..طعنه و عرفان...
و کاری هم نداشته باش که مردی شرمنده بچه هاش ِ ...
[]مرد بازوهش رو می فروشه،کمرش رو..هر کیسه سیمان 50 کیلو -ِ..روزی 12 ساعت کار و 60 هزار تومن پول.
کیسه سیمان..آجر ..سنگ..ساختمان بالا می ره...
[]دختر عریان می شود ..60 هزار تومان..مرد راضی می شود..
زن سیلی می خورد..مرد پول ندارد..
کار را می خرند،ارزان..
تن را می خرند،ارزان..
آقا پول دارد!
تو شعرت رو بنویس.
راستی،
ولنتاین کیه؟؟؟
سلام دوست عزیز
نوشته ی جالبی بود موفق باشید.
سلام زیبا بود...هپی ولنتاین
سلام
میگن یکی بوده که به خاطر عشق به خدا و ایمان جونش رو داده ...
راست میگی ... ما هم به خاطر مثلا عشق ایمان و ...خیلی چیزهای دیگه رو میدیم
به من سر بزن
باشی...
سلام دوست من .قشنگ است و خیلی خلاصه.دوست ات رو که فراموش نکردی؟
سلام
وبلاگ شما با بقیه وبلاگ هایی که تا الان دیدم فرق داره
حرفای شما خیلی واسم جالب
ان شاالله که همیشه موفق باشین