وقتی در نسیم تنهایی خود می لرزم، کدام چشم مرا می داند ؟ من از سرزمین بستر های سردم سرزمینی که آبروی تاریخ است اینجا، بسته های آرزو چنان بی صاحبند که در خیال نیز تعلق نمی گیرند.. و زندگان چنان مرده اند که با هزار رستاخیز بیدار نمی شوند ...
فلیزپی
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1385 ساعت 11:07 ب.ظ
چه عجب بالاخره آپ کردی ...