بودم،
نبودی!
"یکی بود، یکی نبود"
همانجا بودی;
"زیر گنبد کبود"
همه بد شده بودند;
"غیر از خدا"
تنها بودم!
"هیچکس نبود"
و تو آمدی;
"آن مرد آمد"
خسته بودم،که آمدی;
"آن مرد، در باران آمد"
-می بینی؟!
این همه مشق نوشتیم،
قصه خواندیم!
...
اما ببین!،
قصه هنوز شروع نشده!
"یکی بود یکی نبود..."

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
دریاباری شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:30 ب.ظ http://www.dagh.blogsky.com

ازان - قصه هزار ویکیمین شهرزاد - خوشم امد . بسیار و بسیار ...گرچه دهزاده ام.
ممنون حضور... سبر بمانی.

Friends یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:40 ق.ظ http://friends.blogsky.com

سلام
یکی از مطالبتان را با لینک وبلاگتان گذاشتم
خیلی وبلاگ جالبی دارید...

میترا یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 05:58 ب.ظ http://manobaghiye.blogspot.com

از لینک فرندز به اینجا رسیدم. به همون پست دهم آذر. می دونی حتی توی کتاب های خدا هم مطالبی به نفع شیطان وجود داره و در دفاع ازش؛ و توی کتاب های مردان خدا!
اگه درست یادم باشه نظرات حلاجه و برای من که حداقل بسیار جالبه!

خزان نوشت یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:23 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

اگه این یکی بود یکی نبودها ٬ نبود ٬ توی قصه ی اخری می پوسیدیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد