صداقت،
حقیقت ممنوعه ای است٬
که سزای آن کس که فاشش ساخت،
کم از اینش نمی تواند بود،
که به قربانگاه تردید،
خنجر ِ آزمون،
بر گلوی فرزند فشارد،
            -ابراهیم وار ...

 

 

 

 

 

 

 

 

"شما دیگر چرا؟
شما که از روز ازل عهد بستید،
که شبهای تاریکمان را روشنی بخش باشید.
اینک آمده آن شبها؛
ولی شما...

اصلاً عهد ازلی ِتان را به بوته ی فراموشی می سپاریم...
امّا شما را به روشناییتان سوگند،
تاریکی شبهایمان را ساقی نباشید.

                                    PAT  
"

پ۱:چند ستاره داره روی ِ دوستم سنگینی می کنه!!!

پ۲:همیشه به همه می گفتم:"وقتی دست دوستت سرده٬دستکش نمی خواد.دستش رو بگیر!!"
ولی حالا خودم٬برای بهترین دوستم٬یادم رفت!!!!

 

 

 

 

 

خدایا!
بابت این همه زحمت که به بندگانت دادی٬ شکرت!
...

 

 

 

 

از کرده ی خود مستی!هان؟!
جام سرخ رنگ عیشت،
از خون چندین چون منی،
آکنده است!
کدامین اهریمن فرتوت را فرمان می بری؟
یا که خود،
سرشت کدامین اهریمن پرشقاوتی،
در قالب آدمی؟!
تاریخ،
سرشار از چون تو نابه کارانیست،
که با نیرنگ و پلیدی از هستی بهره می برند،
و آنگاه که بایدشان
دستی از آستین موعودشان برآید،
نا به کارانه به پوزخندی بسنده می کنند..
و بدین سان نفرین ابدی ِ تنی،چندی و یا امتی را بر گرده می کشند...
نفرین هستی،
توشه راهت!
ای هیمه ی دوزخ! ...

 

 

 

 

..عقده های قشنگی که میمانند!!
 تا زمان احتضار ،
که اطرافیان کلمه هایی می شنوند که برایشان ناآشناست!
منتظر می مانند تا ساکت شوی ...
...
و دفنت می کنند.
...
و عقده های قشنگی که همچنان می مانند...