از کرده ی خود مستی!هان؟!
جام سرخ رنگ عیشت،
از خون چندین چون منی،
آکنده است!
کدامین اهریمن فرتوت را فرمان می بری؟
یا که خود،
سرشت کدامین اهریمن پرشقاوتی،
در قالب آدمی؟!
تاریخ،
سرشار از چون تو نابه کارانیست،
که با نیرنگ و پلیدی از هستی بهره می برند،
و آنگاه که بایدشان
دستی از آستین موعودشان برآید،
نا به کارانه به پوزخندی بسنده می کنند..
و بدین سان نفرین ابدی ِ تنی،چندی و یا امتی را بر گرده می کشند...
نفرین هستی،
توشه راهت!
ای هیمه ی دوزخ! ...

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
میترا پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:30 ق.ظ http://manobaghiye.blogspot.com

مرسی! این یعنی بهم سر زدین و خزعبلاتم رو خوندین! در این برهوت بی کامنتی موهبتی بود!

حامدپژواک پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:50 ق.ظ http://www.pejwak.blogsky.com

متشکرم به من سر زدی . وبلاگ بسیار لطیف با طیف مثبت و هدف مند ی داری البته با قالبی زیبا.

خزان نوشت پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:34 ق.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

نوشته های اخیرت ٬ مخاطب خاص داره؟؟؟

Friends دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1385 ساعت 12:42 ق.ظ http://friends.blogsky.com

واقعیتش سخت که مینویسی نمی فهمم چی میگی!
از نفهمیه منه، ببخشید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد