"شما دیگر چرا؟
شما که از روز ازل عهد بستید،
که شبهای تاریکمان را روشنی بخش باشید.
اینک آمده آن شبها؛
ولی شما...

اصلاً عهد ازلی ِتان را به بوته ی فراموشی می سپاریم...
امّا شما را به روشناییتان سوگند،
تاریکی شبهایمان را ساقی نباشید.

                                    PAT  
"

پ۱:چند ستاره داره روی ِ دوستم سنگینی می کنه!!!

پ۲:همیشه به همه می گفتم:"وقتی دست دوستت سرده٬دستکش نمی خواد.دستش رو بگیر!!"
ولی حالا خودم٬برای بهترین دوستم٬یادم رفت!!!!

 

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
دمدمی سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:14 ب.ظ http://daam.blogsky.com/

آسمان ما هم پرستارست!
رمانتیک نوشتی؟!

ستایش سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:32 ب.ظ http://farofu.blogfa.com

آسانترین و بی تعهد ترین کارها... شعار است... که همه مان در آن دکترا داریم

خزان نوشت چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1385 ساعت 09:38 ب.ظ http://chayesabz.blogsky.com/

روی دستت یا روحت؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد