"شما دیگر چرا؟
شما که از روز ازل عهد بستید،
که شبهای تاریکمان را روشنی بخش باشید.
اینک آمده آن شبها؛
ولی شما...
اصلاً عهد ازلی ِتان را به بوته ی فراموشی می سپاریم...
امّا شما را به روشناییتان سوگند،
تاریکی شبهایمان را ساقی نباشید.
PAT
"
پ۱:چند ستاره داره روی ِ دوستم سنگینی می کنه!!!
پ۲:همیشه به همه می گفتم:"وقتی دست دوستت سرده٬دستکش نمی خواد.دستش رو بگیر!!"
ولی حالا خودم٬برای بهترین دوستم٬یادم رفت!!!!
آسمان ما هم پرستارست!
رمانتیک نوشتی؟!
آسانترین و بی تعهد ترین کارها... شعار است... که همه مان در آن دکترا داریم
روی دستت یا روحت؟