رستمی نیا
چهارشنبه 11 دیماه سال 1387 ساعت 10:28 ق.ظ
بخشی از داستان کوتا ه رها و شکیبا : (از شکیبا پرسیدم وقتی بزرگ شده آرزو دارد چکاره شود گفت می خواهد دکتر شود پرسیدم وقتی دکتر شد دوست دارد چه کسی را اول از همه خوب کند گفت : خدامو....) این آرزوی شکیبا علیزاده دختری هفت ساله بود که من آن را در داستانم آوردم او در مترو با برادرش علی کلوچه و سی دی می فروخت و ما در فیلم کوتاهی به اسم خدای شکیبا مریض بود با او و برادرش مصاحبه کردیم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
.... (:
بخشی از داستان کوتا ه رها و شکیبا :
(از شکیبا پرسیدم وقتی بزرگ شده آرزو دارد چکاره شود گفت می خواهد دکتر شود پرسیدم وقتی دکتر شد دوست دارد چه کسی را اول از همه خوب کند گفت : خدامو....)
این آرزوی شکیبا علیزاده دختری هفت ساله بود که من آن را در داستانم آوردم او در مترو با برادرش علی کلوچه و سی دی می فروخت و ما در فیلم کوتاهی به اسم خدای شکیبا مریض بود با او و برادرش مصاحبه کردیم